دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

به برادر ناتنی‌ام، که جان مطلب را خواهد گرفت.

پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۵ ب.ظ

در عین حال که دلم می‌خواهد با کسی صحبت کنم، هیچ دلم نمی‌خواهد چیزهایی را به زبان بیاورم که ذهنم مشغولش است. مسئله این نیست که مشکل و ناامنی خاطر زندگی‌ام را سخت می‌کند، مسئله ترس از دست دادن چیزی‌ست که بعداً پشیمانم کند. مثل حفظ رژیم غذایی در برابر نوعی نون‌خامه‌ای مرغوب و کمیاب. این میان چیزی درست نیست؛ اما نمی‌دانم حماقت است یا دیوانگی. حماقت اگر باشد مستحق تاوانش هستم. دیوانگی اگر باشد پشیمانی حقیقی به‌دنبال نخواهد داشت.

یک‌وقت‌هایی فکر می‌کنم ارزش همه‌ی چیزهای ممکن‌الوقوع در زندگی، کاملاً حساب‌شده است و حتی شاید در معادلات ریاضی مربوطش صدق کند.

مثل همین که آدم احمق مستحق تاوان حماقتش هست و آدم دیوانه بعداً از دیوانگی‌اش پشیمان نمی‌شود و آدم عاقل همواره از عاقل بودنش راضی‌ست.

اما سال پیش به ن. گفته‌بودم اوضاعم آن‌قدر مطلوب است که مانع تلاشم می‌شود. بی‌نیازی به تلاش، مانع استقلال می‌شود و این شروع بدبختی من خواهد بود. بعد سعی کردم با قرار دادن خودم در شرایط نسبتاً پرفشار و سخت، آن نیاز به تلاش را ایجاد کنم و حالا، اوضاع به گونه‌ای‌ست که با قدمی ناخواسته به عقب و برگشتن به شرایط اوضاع نامطلوب‌تر، این نیاز به تلاش واقعی‌تر می‌شود. نهایت امر این است که مدتی به یک آبادی در کردستان پناه ببرم، به کشاورزها کمک کنم و فراموش کنم هرچه پشت‌سرم بود یا پیش رویم.

  • ۹۶/۰۷/۲۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی