دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.
صبح دیروز با صدای باران بیدار شدم. هوا سرد شده و دوش گرفتن دم صبح کمی سخت‌تر است. امروز بارانی نیست؛ اما هوا خنک است و آسمان سفید. از خواب که بیدار شدم تصمیم گرفتم پن‌کیک درست کنم. این چهار یا پنجمین پن‌کیک سه‌ماهه‌ی اخیر است، که بد هم نشد.
 مدتی‌ست که کمبود یا نقص چیزی را در خودم حس می‌کنم. چیزی معنوی که به روزهای گذرنده‌ی این فصل‌های عمرم معنی بدهد. حدس اولم یک شخص بود؛ شاید این به‌خاطر نبود شخص عزیزی‌ست که به او تعلق‌خاطر داشته‌باشم و او هم حضور مرا معنادارتر تلقی کند. چندبار به فکرم رسید که شاید با کتاب خواندن‌های بیشتر و احاطه‌ی ذهنم با موضوع‌های نو، این کمبود یا نقص برطرف بشود.
 درحال تماشای فیلم Autumn Sonata 1978 بودم که با دیدن دختر معلولی که از ملاقات کسی به‌وجد آمده بود، یادم آمد که مدت‌هاست کاری که به معنای واقعی «خیر» باشد و درد کسی جز خودم را درمان کند، انجام نداده‌ام. حتی مدت‌هاست آن‌چنان به کسی جز خودم فکر نکرده‌ام. اصلاً مدت‌هاست دغدغه‌ی کسی را در کنار دغدغه‌های خودم متصور نشده‌ام.

  • ۹۶/۰۷/۱۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی