دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

دردی که آدم حسی احساس می‌کند، بی‌انتهاست.

پنجشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۴۶ ب.ظ

 فیلم‌ها رو بالا پایین می‌کردم و چشمم به پرتقال خونی افتاد. قبل از این هم دو سه بار این فیلم رو دیده‌بودم. از اواسط فیلم شروع کردم به دیدن و تا چشمم به والا افتاد، فهمیدم چرا اون همه وقت قیافه‌ی م. واسه‌م آشنا بود. و هردو مردان میان‌سالی هستن که دخترک جوانی رو شیفته ‌ی پختگی و مهربونی خودشون می‌کنن. تقریباً بعد از زمستون دیگه خبری ازش ندارم. شاید بالاخره ازدواج کرده و شب و روز به چیزی جز غرغرهای همسرش فکر نمی‌کنه. احتمالاً بیشتر از قبل سیگار می‌کشه، اما سعی می‌کنه داروهای افسردگی‌ش رو چشم همسرش دور نگه داره.

 من گاهی، نصفه‌شب بعد از خواب‌های مزخرف بیدار می‌شم و بی‌خوابیم میفته. اون‌وقت، صدای آرومش رو گوش می‌کنم که با سنگینی تمام غم‌های عالم زمزمه می‌کنه «برای تو در اینجا نوشته‌ام.» کلمه‌ها میاد جلوی چشمم؛ همه‌چیزهایی برای من نوشته...

 سالم باشه و آرام، مثل صداش.


  • ۹۶/۰۵/۱۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی