دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.
همه راه‌های دنیای من به تو ختم می‌شود، و این حقیقت غم‌انگیزی‌ست. در فکر کردن به تو، خودِ درونی‌ام برمی‌خیزد و همه‌ی پرده‌های ذهنم را می‌کشد؛ در آن تاریکی بی‌خلل، نوری در میان جرقه می‌زند، رشد می‌کند و همه‌ی ذهن تاریکم را تسخیر می‌کند؛ آرام می‌شوم و بی‌قرار؛ تو می‌شوم و خودم. عادت کرده‌ام. قدیم‌ترها فکر می‌کردم زیاد رویا می‌پردازم. حالا اصلا به چنین چیزی فکر نمی‌کنم؛ همین است که هست. رویا نیست، واقعیت هم نیست؛ «تو شدن و خودم ماندن» است.
 تنهایی عجیب است. زمان نمی‌گذرد انگار، یا آن‌قدر تمام وقتت در دست خودت است که اصلاً حسش نمی‌کنی. گفته بودم از تنهایی خوشم نمی‌آید. گفته بودی امتحان نکرده‌ای، بد نیست.
 بد نیست.
 دوست داشتم یک حیوان کم‌دردسر در خانه داشته باشم. اما مسئولیت بزرگی‌ست در دست گرفتن جان یک حیوان. شاید پاییز، شاید هم هیچ‌وقت.
  • ۹۶/۰۵/۱۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی