روز ۱۷
يكشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۴۸ ب.ظ
با اینکه دیشب تا دیروقت سعی میکردم پروژهی تمرینیم رو پیش ببرم و فقط ۵ ساعت خوابیدهبودم، بعد از کابوس عجیبی که دیدم بیدار شدم و میلی به بیشتر خوابیدن نداشتم.
امروز تا ظهر پروژهی تمرینیم رو تموم کردم و رفتم سراغ کورس بعدی. به نظر خودم خوب پیش رفتم. داشتم داکیومنت میخوندم که رسیدم به جملهای که فهمیدم برای پیادهسازی ایدهی س. راجع به تاس بهکارم میاد. رئیس گفت مثل تیکههای پازل داری چیزایی که لازم داری رو بهدست میاری. امیدوار شدم. از شرکت زودتر رفتم سمت دانشکده تا بشینم سر کلاس آقا ب. و ببینم دنیا دست کیه. از مبحث خوشم اومد. آخر کلاس با ح. و ش. و گرامیجان رفتیم شاد تا ح. بابت ماتریس نیفتادنش مهمونمون کنه.
- ۹۶/۰۵/۰۸