دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

روز ۱۶

شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۴۰ ب.ظ

 صبح با شنیدن «دخترِ بابا و دخترِ بابا» بیدار شدم. بابا صبحانه آماده کرده بود و تقریبا یک ساعت زودتر از زمانی که معمولا بیدار می‌شدم هم بیدارم کرده‌بود؛ هنوز خسته بودم.

 رفتم شرکت و نشستم پای پروژه‌ی تمرینی. سردردم شروع شد. احتمال دادم با خوردن چیزی حواسم از سردرد پرت بشه (که بی‌تأثیر هم نبود)؛ از بیزینس جمع‌وجور س. خوراکی خریدم و یه مشکل کوچیک توی سایتش دیدم؛ روی سورس‌کد خودش واسه‌م توضیح داد که این مشکل چرا به‌وجود میاد و من از این که یه کد واقعی می‌دیدم باز هم به وجد اومدم!

 سر نهار طی موضوعی که مطرح شده بود، یکی از سوال‌هایی که توی ذهنم بود رو پرسیدم و مطمئن شدم که درست فکر می‌کردم. هم‌زمان یه نگرانی پیدا کردم؛‌ که نکنه نشستن من سر یک میز دیگه و جدا از ۵ نفر دیگه، بی‌احترامی به هدف مشخص از سر یک میز نشستن باشه. توضیح دادم که به‌خاطر اینه که سر میز مشترک سخت می‌تونم تمرکز کنم و حواسم پرت می‌شه؛ مشکل اصلی خودم توی ذهنم اومد «چرا بعد از بیست سال هنوز نمی‌تونی مثل بقیه تمرکز کنی؟» یادم اومد که دهبد دو ترم پیش که TA اتوماتام بود با توضیح این که همه‌ی تمرینام رو بررسی کرده،‌گفت به نظرش ADHD دارم و باید به روان‌شناس مراجعه کنم.

 توی پروژه‌ی تمرینی‌م با وجود اینکه همه‌چیز مشخص‌ه، گاهی به مشکل‌های آزاردهنده‌ای برمی‌خورم که بعضا از سر بی‌دقتی خودم بوده و زمانم رو تلف می‌کنه. امیدوارم فردا تموم بشه و یک نفس راحت بکشم.

  • ۹۶/۰۵/۰۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی