آن داروی دردِ دل و آن چارهی ما کو
چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۱۳ ب.ظ
آقای عزیز
امسال ششمین سالیست که توانستم تولدتان را تبریک بگویم؛ این یعنی شش سال تأثیر شما بر زندگی من. مناسبت جالبیست برای فکر کردن به این تأثیر... به همهی بخشی از شخصیت من که به کمک شما و حتی با الهام از شما ساخته شد، و هنوز در دست ساخت است.
من در شما تلاش برای رسیدن به خواستهها را دیدم؛ میشنیدم و میدیدم که چهطور همه چیزهایی که زمانی به آنها نیاز پیدا میکنید را از مدتها قبل میبینید و دنبال میکنید و در زمان مناسب، همهچیز را مثل یک پازل کنار هم قرار میدهید تا هدفتان محقق شود.
ارزشی که شما برای مستقل بودن و تجربه کردن قائل هستید، بارها من را به فکر واداشتهاست؛ گاهی تصمیمهایی گرفتهام و گاهی از حریم امن و احتیاط مفرط خودم پا بیرون گذاشتهام تا تجربه کنم.
احترام خاصی که به اشخاص میگذارید همیشه برایم جالب بوده است؛ تلاش کردهام یاد بگیرم اما هنوز راه زیادی در پیش دارم. هنوز آنقدر کودک هستم که احساساتم به سرعت در چهرهام بارز میشود.
شما برای من گاهی اولین و تنها کسی که مرا میشنید، و گاهی آخرین و معتمدترین راه چاره بودهاید. هنوز هم هستید، اما کمتر برای مشکلاتم سراغتان میآیم؛ چیزهایی یاد گرفتهام و تکنفره از پس بعضی از دوراهیها برمیآیم. اما هنوز هم گاهی اشتباه میکنم.
میم عزیز، تو تأثیرگذارترین اتفاق زندگی من بودهای. هرچند، این از بداقبالی من بود که حضورت را کم داشتم. هنوز هم آن ستارهی دور از دست هستی که هربار به آسمان نگاه میکنم، میدرخشد و چشمم را میگیرد.
برایت سلامتی، حالِ خوش، آرامش و موفقیت در رسیدن به اهدافت را آرزو میکنم. که این دعاگو به زین نداشت، دعا...
مراقب خودت باش.
روی ماهت را میبوسم.
- ۹۶/۰۵/۰۴