Drupz Internship - days 6 and 7
دیروز انقدر احساس خستگی میکردم که بعد از خوردن شام و یکم فیلم، خوابیدم تا خود صبح. جالبترین اتفاق دیروز دیدن یه کد واقعی بود که س. بهم توضیحش داد. صبح خلاصهای که از هفتهی اول نوشته بودم رو فرستادم و همه نظر دادن؛ رئیس از رئیس خطاب شدنش ناراضی بود. موقع نهار حرفهای عجیبی راجع به تجربههای چند نفر از سربازی شنیدم و کمی هم فکرم مشغول شد.
امروز با وجود ۱۰- ۱۱ ساعت خواب، دیر بیدار شدم و کمی هم دیر رسیدم. توی جلسه صبح توضیح دادم که روز قبل چی یاد گرفتم و تا حدی خیالم بابت روش یادگیریم راحت شد.
ظهر صحبتها به سمت سینگولاریتی هدایت شد و درحالی که تصور میکردم راجع بهش شنیده باشن، اینطور نبود. ذهنم رفت سمت اولینباری که این موضوع رو یاد گرفتم؛ دوم یا سوم دبیرستان بودم و تازه پادکستهای جادی رو پیدا کردهبودم. پادکست شماره صفرش راجع به سینگولاریتی بود و دو سه سال بعد، فیلمی دیدم که تجسم همین موضوع بود. این روزها زیاد به این فکر میکنم که چیزها رو از کجا و چه زمانی یاد گرفتم. یه زمانی خیلی چیزها واسهم جدید بود و مدام یاد میگرفتم. دو سه سالی هست که به ندرت چیزی یاد میگیرم و حالا، به نظر میرسه که دوران تازهای از یادگیری رو شروع کردم؛ محیط جدید و متفاوت، آدمهای متفاوت و بالاتر از نرمال جامعه، مباحث فنی و خاص کاربردی و حتی مدیریت زندگی در کنار کار.
- ۹۶/۰۴/۲۶