همهچی داری و لب پرتگاهی.
يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۴۴ ق.ظ
همزمان با این که دوتا از پنج پروژه خوب پیش رفت و یکی از اونا رو به عنوان پروتوتایپ یک کار واقعی قبول دارم، از طرف یک دوست پیشنهاد کار کردن توی یک شرکت کموبیش عجیبغریب رو گرفتم و تا امروز بهش فکر میکردم. با بابا فرصت و شرایط رو سبکسنگین کردیم و فهمیدم که ریسک کردن بهتر از کاری نکردنه.
اما میترسم. میترسم که نتونم. بابا گفت فکر نتونستن رو از سرت بیرون کن. دوستم گفت اصلاً مگه دست خودته که نتونی. ولی بازم، کار واقعی کردن توی دنیای یقهسفیدها واسهم یه غوله که تا به درستی از عهدهش برنیام، هرروز بزرگ و بزرگتر میشه.
- ۹۶/۰۳/۱۴