دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

ببین ببین، که فغانت کنم، ببین...

يكشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۱۹ ق.ظ

 امشب دیگه تحمل ننوشتن نداشتم. دور و بر ساعت دوازده با خودم گفتم که این یکی رو سابمیت کنم و بقیه امشب رو به حال خودم باشم بعد از این همه مدت.

 دو سه هفته‌ست که درگیر کارهای مختلف دانشگاهم و شمار روزها هم از دستم در رفته. هرروز مثل روز قبل؛ فرصت نمی‌کنم به چیزی فکر کنم.فقط گاهی چند خط شعر می‌خونم.

 روزهای سختی رو می‌گذرونم.جای شما هم که خالی هست مثل همیشه و دلم که تنگه واسه‌ت، مزید بر علت شده. گاهی توی دانشگاه یه فلش‌بک‌ به دوران خاصی از گذشته میاد جلوی چشمم؛ خیلی کوتاهه؛ یه حس ناگهانی بی‌هویت؛ یه تصویر روشن تار اما آشنا. میدونی بهش چی میگن؟ اصن اسم داره؟

 چندوقتی‌ه خیلی دلم میخواد برم کردستان. انگار اونجا چیزی هست که مدام من رو می‌کشه سمت خودش...


  • ۹۶/۰۳/۰۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی