دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

یک چُرت بعدازظهری عجیب.

جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۱۶ ب.ظ
بعد از ظهر دراز کشیدم کنار پنجره و همون‌طور که صدای بارون رو می‌شنیدم، به این فکر می‌کردم که بعد از به ثمر نشستن پروژه‌ای که توی ذهنم هست، یا حتی بعد از متقاعد شدنم از این که نتیجه‌ای نخواهد داشت، چه‌ کار دیگه‌ای رو شروع می‌کنم. ذهنم از قبل درگیر گیمیفیکیشن بود و داشتم پروژه‌ی بعدی رو توی ذهنم تعریف می‌کردم؛ به بازخورد آدم‌ها راجع بهش فکر می‌کردم و توی رویای خودم سعی می‌کردم واسه هر اتریبیوت چندتا متد مختلف پیدا کنم. خوابم برد؛ از همون چُرت‌های سبک بعد از ظهری... خواب دیدم که رفتم دفتر جدید شرکت سابق که سر بزنم بهشون. خوش‌حال بودم انگار. منتظر نشستم تا مدیرفنی سابقم رو ببینم؛ اومد و خیلی شکسته شده بود. با دیدنم تعجب کرد؛ من هم از حال نزارش تعجب کردم. حالش رو پرسیدم؛ سر تکون داد. دعوتم کرد گپ بزنیم. فضای دفتر پر بود از سروصدای چندتا خانوم سر به هوا. انگار همه‌چیز از مسیر درستش خارج شده بود و مدیرفنی کنترلی روی اوضاع نداشت؛ سروصدا انقدر زیاد بود که نتونستیم صحبت کنیم. قرار شد من رو برسونه و توی راه صحبت کنیم؛ چندتا مدیرعامل سر رسیدن و شروع کردن به شوخی کردن با خانم‌ها؛ صدای قهقهه حال هردومون رو به‌هم می‌زد. منتظرم بود، و من هربار سمت در می‌رفتم یادم میفتاد که چیزی رو جا گذاشتم توی دفتر، و برمی‌گشتم؛ ان‌قدر تا دم در رفتم و برگشتم که بیدار شدم.
  • ۹۶/۰۲/۱۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی