دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

Give me a smile

پنجشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۱۴ ب.ظ

 می‌خواهم بگویم اما هرچه‌قدر فکر می‌کنم اسمش را چه بگذارم، بی‌نتیجه است؛ آمدن؟ برگشتن؟ ظهور؟ از سرگیری ارتباط یا اصلاً یک تلنگر گذرا. تو برای من به یک موجود همیشگی بدل شده‌ای که حتی اگر نباشد، با او حرف می‌زنم و نگرانش می‌شوم و برایش غصه می‌خورم یا برایش خوش‌حال می‌شوم. تو دیگر همه‌ی تو نیستی؛ جزئی از تو همیشه در من زنده است تا من، من بماند. اما وقتی بعد از ماه‌ها سر و کله‌ات پیدا می‌شود، آن هم برای تبریک تولد، آن هم بعد از همه‌ی غیب شدن‌ها و باز پیدا شدن‌هایت؛ هنوز که هنوز است، با دیدن پیام‌ت قلبم تند می‌تپد و دهانم خشک می‌شود و کلام به زبان‌ نمی‌رسد. انگار قرار نیست عادی شود؛ چه بودنت، چه رفتنت، چه نبودنت و چه آن فعل لعنتی که نمی‌دانم آمدن است یا برگشتن یا ظهور یا از سرگیری ارتباط یا تلنگر گذرا. عادی نمی‌شوی.

 حالا که آمدی یا برگشتی یا ظهور کردی یا ارتباطمان را از سر گرفتی، تلنگر گذرا نباش؛ بمان لطفاً. بمان. دلم را به بودنت گرم کن و حرف‌ها را از زبان خودم بشنو؛ بگذار این نوشته‌ها کمی استراحت کنند؛ تو بمان. به من یاد بده که بی‌انتظار دوستت داشته باشم؛ مثل برف زمستان.

   

  • ۹۵/۱۱/۱۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی