دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

مدد از خاطر رندان طلب ای دل٬ ور نه...

سه شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۲ ب.ظ

 با خودش فکر می‌کند؛ پای یک چیزی می‌لنگد قطعاً. همه‌چیز -بجز درس- بیشتر از حد انتظارش خوب پیش می‌رود. نشانه‌هایی هست که چشمش را گرفته؛ مگر می‌شود مدام لبخند بزنی و زل بزنی و لبخند بزنی و زل بزنی و لبخند...

 اینجا همه‌ی جاهای دنج‌ش کنار اتوبان است. همه‌ی جنگل‌های مینیاتوری خنک با پرتوهای فیلتر شده‌ی خورشید از بین برگ‌های درخت٬ همه‌ی خوش‌حالی‌ها افتاده است کنار اتوبان و از سر جایش تکان نمی‌خورد.

 اما با این همه‌ جذابیت٬ بارها و بارها یاد ایام می‌کند و زل می‌زند به میله‌های فلزی تخت بالای سرش. با خودش کلنجار می‌رود که چه کند بعد از این همه سال که دیگر از یادش رفته حال خوب و خنده‌ی مستانه را. زل بزند و لبخند بزند؟ باز هم زل بزند و لبخند بزند؟ آن‌قدر زل بزند و لبخند بزند و زل بزند و از کردستان تا رشت پا بکوبد بر زمین و زل بزند در چشم این و آن٬ و جلوی ویولونیستی که کنار ولیعصر اتود می‌زند با طمأنینه راه برود تا به او بفهماند که چقدر احترام دارد. باز هم یاد ایام کند و دلش بگیرد که چقدر پیر شده است.


 ...کار صعب است؛ مبادا که خطایی بکنیم.

  • ۹۴/۰۷/۲۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی