دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

شروع فصل بی‌رحم تنهاییست...

جمعه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲ ب.ظ
چه بارونی‌ه. چه خوب که من فردا از یک ظهر کلاسام شروع می‌شه. چه بد که دوستام نیستن و ده‌تا دوستِ غریب دور و برم هستن. سرم درد می‌کنه بس‌که نخوابیدم٬ فکر کردم٬ نخوابیدم٬ فکر کردم...
 اما تنهایی حسّ پاکی‌ه. می‌دونی؟ تنها که باشی با خودت روراستی. ترس داری اما بی‌محابا می‌شی. سردرد رو تحمل می‌کنی اما تصمیم‌های مهم می‌گیری. خوابت میاد اما به اعماق عقایدت فکر می‌کنی. بس‌که غریبی؛ بس‌که تنهایی.
  • ۹۴/۰۶/۲۷

نظرات (۱)

هوم... بارون رو دوست داشتم همیشه... این که مثل دیشب تا دوازده و ده دقیقهٔ نصف شب زیر بارون موش آب‌کشیده بشم هم تفاوتی ایجاد نمی‌کنه. :-"
تنهایی هم خوبیای خودش رو داره حتی؟
+ من سه روز هشت صبح کلاس دارم. :)) :/
پاسخ:
بیرون بودی دوازده شب؟:-"
آره خوبی‌هایی داره...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی