دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

غُرنامه‌؛ اپیزود صفر

سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۱۳ ب.ظ
وقتی که میری جای پراسم‌ورسم‌تر و می‌بینی که ای‌بابا٬ همون جای قبلی حرفه‌ای‌تر کار می‌کرد. الآن شصت‌درصد پهنه‌ی پیشونیِ من رو به ضربِ تیغ سوراخ‌سوراخ کرد و چارپنج روز دیگه برای اولین بار شاهد رویش علفزار در اون قسمت هستیم. بزرگوار٬ خودم که دلسوزانه‌تر از شما گند می‌زدم.
 شلوار مثلاً جین گرفتم درحالی که اون جینِ تیپیکالِ رویاهام نیست. صرفاً زرق‌وبرق نداشتن و چسبون نبودن‌ش راضی‌م کرد ولی اصلاً به هشتاد تومن نمی‌ارزه. باور کنید من آدم خسیس یا طماع(طمع‌کننده؟)ی نیستم٬ اما وقتی تناقض واضحی می‌بینم بین جنس و قیمت اعصاب‌م خورد می‌شه. و چون اون چیزی رو که توی ذهنم‌ه نگشتم که جایی ببینم٬ مجبورم که تن بدم به بازارِ عرضه‌شده‌ی بی‌تقاضا. و بعدش؟ اون‌قدر ازش استفاده می‌کنم که بهش عادت کنم٬ این‌طوری بهم تلقین می‌شه که انتخاب خوبی داشتم؛ درواقع سطح تقاضام رو در حد چیزی که بهم عرضه شده میارم پایین. خب٬ این یک جنایت در حقّ خودمه.
 مامان‌م گفت تو کفش درست کردن رو هم باید یاد بگیری تا بتونی از پسِ خواسته‌های رویایی‌ت بر بیای. درباره‌ی لباس دوختن هم قبلاً صحبت کرده بودیم. بله٬ من تمایل دارم یه تولیدی کامل واسه زندگیِ خودم داشته باشم. چون خواسته‌های ذهنی‌م واقعی نیست. و به هیچ حد کمتری راضی نمی‌شم٬ اما این جبری که باعث می‌شه چیزها یا خدماتی که خواسته‌ی حقیقی‌م نیست رو بخرم٬ کم‌کم دیوونه‌م می‌کنه.
 حتی به نظرم آلبوم جدید چارتار هم به خوبیِ قبلی نبود؛ نهایتاً ۳تا ترک‌ش رو پسندیدم. این عدم رضایت نسبت به «هرچیز» منُ زجر می‌ده. فکر کنم وسواس که می‌گن همینه. حتی آخرین روان‌پزشکی که ویزیت‌م کرد رو هم قبول ندارم. هاها:/
 خیلی اتفاقی دارم با تیپ جالبی از کتاب‌ها آشنا می‌شم. شبهِ آینده‌نگرانه٬ ویران‌شهر یا مدینه‌‌ فاسده.
  • ۹۴/۰۶/۱۷

نظرات (۳)

آخ... آخ... آخ.....
من همه‌ش فکر می‌کردم تو با این عل‍اقه‌ی وافرت به برنامه‌نویسی و مشتقّات‌ش، می‌ری «مهندسی» کامپیوتری چیزی نه علوم‌پایه. :دی
پاسخ:
رتبه‌م اجازه نداد:))
البته برنامه‌نویسی توی برنامه‌م هست؛ ریاضی یاد بگیرم بیشتر به‌دردم می‌خوره احتمالاً؛؛)
آه، خیلی جآلبه؛ منم دقیقا همینطوری عم.
حتی مشکل همین تولیدی لباس هم نیست؛ یه جورایی برای حلش باید یه کارخونۀ بزرگ بزنی از تمامِ چیزا. این "چیز" هم باید شامل همه چی بشه.
مشکلِ بزرگیه. :<
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی