دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

 بعد از این‌که صبح خبر گرفتم که ایراد گوشی تأیید شده٬ کمی از انتظارم کم شد. 

 بعد از امروز عصر که کفش‌های تقریباً دل‌خواهم رو ارزون خریدم و کلی با نوشین قدم زدیم٬ حالم خوب شد. فارغ از انتظاری که هنوز هست.

 ظهر کابوس‌ دم صبح رو سر ناهار واسه هرسه‌تاشون تعریف کردم. نگین می‌خندید و تصدیق می‌کرد که زیاد خواب این‌شکلی می‌بینه. مامان با تأثرِ هرچه تمام‌تر ادامه‌ی ماجرا رو می‌پرسید. بابا سرش رو به غذاش گرم کرده بود٬ چیزی نگفت.

 بعدازظهری داشتم به متنی که میم جایی نوشته بود فکر می‌کردم٬ و برگشتم به گفتگوهایی که در همین باره داشتیم٬ و یهو حس کردم که یکی از مهم‌ترین دلایل جفا نمودنش همین بود. بعد غصه‌م گرفت اما عصبانی هم بودم. شروع کردم به نوشتن ذهنیِ یک متن فرضی در نکوهش اون متنی که به تازگی ازش خوندم. 

 در همین اوان موج‌سواری و غرق‌شدگی همگانی٬ یک دسته آدم مثل خیلی از آدم‌هایی که تاریخ به خود دیده است٬ سعی دارند جماعتی را به روشی گرد خودشان جمع کنند. در واقع همه‌ی آدم‌های طبیعی چنین میلی دارند٬ اما فقط عده‌ای از آن‌ها سعی می‌کنند. حالا عده‌ای آدم دیگر نشسته‌اند به تماشای این‌ها و مریدان‌شان٬ هر از گاهی نقدشان هم می‌کنند و تناقض را مثل یک تار موی حنایی‌رنگ از توی دیزی بیرون می‌کشند که بگویند هان! شما ابله‌ها چشم‌تان کور است و فقط من و امثال من مو را می‌بینیم. ما زجرکشیده‌های روزگاری‌م از بس مو کشیدیم بیرون و خم به ابرو نیاوردیم که شما احمق‌ها با خیال راحت غذای‌تان را کوفت کنید. اما می‌خواهیم شما را به این کوری و گمراهی واقف کنیم چون خیلی انسان‌دوست هستیم؛ خیلی مرد هستیم و کمک به هم‌نوعانِ چشم‌وگوش‌بسته‌ در خون‌مان می‌جوشد. 

 این ناجیان افسانه‌ای می‌نشینند با خودشان فکر می‌کنند که هر مطرب و آوازه‌خوان از ماتحت‌ش یک دین و مذهب و کلاس دفع می‌کند و به خورد هم‌نوعان نفهم‌شان می‌دهد. این ناجیان افسانه‌ای خیلی درد می‌کشند؛ خیلی. بعد برای این‌که خیال‌شان از صدق تفکر و گفتار خودشان راحت باشد٬ نقدهای پر از نیش و کنایه‌شان را می‌گذارند وسط و هریک آه و افسوسی داغ بر آن می‌چسبانند.

 [خطّ آخر را پاک کردم به حرمت همه‌ی خطوط قبل. اما نه شأن کسی برای من کم می‌شود با این حرف‌ها و عقایدش٬ نه شأن کسی زیاد می‌شود با این نقدهای پر نیش‌وکنایه‌اش.] 


  • ۹۴/۰۶/۱۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی