دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

رو سطحِ جیوه‌ایِ صاف می‌بینم‌ش.

پنجشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۹ ق.ظ

 می‌دونم که هیچ‌چیز عوض نخواهدشد. می‌دونم که فاصله از همه‌ی ما جاودان‌تره. خیلی وقت گذشته٬ اما هنوزم شب که می‌شه٬ راوند وقتی که می‌خونه «نفرین به کسی که چشم به ره مانَد»٬ دلم می‌لرزه؛ سُست شدم. خودِ قهرمانِ قصه‌هام نیستم. یک سیاهی‌لشکر خراباتی‌م. از همون هالیوودی‌هاش که توی فیلم بوکفسکی می‌نشستن توی بار و خم به ابرو نمی‌آوردن. منتظر کات و اکشن شنیدن نبودن. همیشه پیک توی دستشون بود و در فواصل زمانی منظم بالا می‌رفتن. کنار هم‌دیگه می‌نشستن اما کاری به کسی نداشتن. درواقع کنار هم‌دیگه تنهایی رو سَر می‌کردن.


  • ۹۴/۰۶/۰۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی