دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

س ی ا س ت طویله‌ی...

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۵۱ ب.ظ
باورهای عجیبی پیدا کرده است. گاهی وقت‌ها جملاتی را اعلام می‌کند که مطمئن می‌شوم لحن خودش نیست. انگار بارها و بارها شنیده است٬ با شهود خودش تطبیق داده و مثل آیه‌ی‌منزل باورش می‌کند. شاید یک روز ورق رو شد و حق با او بود٬ آن روز هم مثل لحظه‌های شروع بحث٬ خنده‌های عصبی خواهم کرد.
 بعد از مدتی با هرکسی فاصله می‌گیرم٬ و این فاصله با زیادتر شدن٬ خودش را فریاد می‌زند. آن‌قدر که گوش هردومان کر شود و بی‌خیال رابطه شویم.
 حالا فرض کن آن شخص پدر باشد و این رابطه پدر-دختری. خوش‌بختانه آن‌قدر ریشه دوانده است در دل هردومان که بزرگ‌ترین اختلاف نظر سیاسی زندگی‌مان هم نمی‌تواند مغلوب‌ش کند. نهایتاً باروبندیل می‌بندیم گازش را می‌گیریم سمت شمال٬ و آن‌قدر کیف می‌کنیم که بعدها یادمان بماند بزرگ‌ترین اختلاف‌مان چقدر کوچک بود.
 پدر من٬ قربان زلف فرفری و یکی‌درمیان سیاه و سفیدت بروم٬ بیا انقدر به کار سیاست خرده نگیریم؛ و بگذاریم جهان٬ جهان را بخورد.
 

  • ۹۴/۰۵/۱۹

نظرات (۱)

  • آناهــیــ ـــتا
  • واقعا بنظر من سیاست یکی از مزخرف ترین چیزاییه که توی این جهان وجود داره.
    آدما رو با هم دشمن میکنه و به جون هم میندازه شون.. آدمایی که واقعا توش تاثیری ندارن.. و واقعن هیچکس هیچوقت اهمیت نمی ده که دیدگاه سیاسیشون چی بوده و اون آدمی که دارن طرفداریشو می کنن به هیجاش نیس اگه اونا چیزیشون بشه..
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی