دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

عشقِ تو در قلبم پاییز بود.

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۳۰ ب.ظ

 رودخانه که آب نداشته باشد گل می‌شود. گل که شود جان‌دارانش دیوانه می‌شوند. جان می‌کنند تا بی‌جان شوند. علف‌ها٬ سبزیِ جلبک‌ها را می‌بلعند و قد می‌کشند. علف‌ها همیشه زرنگ‌تر از جلبک‌ها بوده‌اند. ریشه می‌دوانند زیر همه‌ی ظواهر و مایه‌ی حیات را بالا می‌کشند. جلبک‌ها اما ساده‌لوح هستند؛ و ساده‌لوح‌ها زودتر از بقیه نابود می‌شوند.

 از پل توحید گز کردم تا خود خواجو را؛ زاینده‌رود این‌روزها بوی جنون می‌دهد. بوی جان‌داران دیوانه‌ای که جان دادند٬ و ندانستند چرا.






 [هفتت-محسن‌نامجو]

  • ۹۴/۰۵/۱۵

نظرات (۱)

  • نگار ابراهیمی
  • blogfa.com
    پاسخ:
    بله٬ اینم یکی از دلایلی که بیان رو مثل یه جنتل‌من می‌بینم.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی