دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

خواب زمستانی در یک تابستان طاقت‌فرسا.

چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۸ ق.ظ
بعضی وقتام می‌گم برم دیگه نیام. هرجا. قهر با همه‌چی.
 یه زمان‌هایی پیش میاد٬ انگار که نباشی اصن٬ کارایی می‌کنی که حداقل یه نفر بهت جواب بده و بفهمی که هستی. اون یه نفر نوشین‌مان بود امشب. و اوقاتِ دیگه هم.
 اما این نبودن یا دیده نشدن نیست. این فسادی‌ه که من دچارش شدم و داره از سر و کولم بالا میره.
 صبح خواب خیلی بدی دیدم. خواب‌هایی که توشون کسی که میشناسم میمیره از همه بدتره. از اینکه خفه باشی و سر به نیستت کنن٬ یا اینکه بعد از دویدن و زجر کشیدن بهمن برف و یخ که پشت سرت میاد٬ بیفتی توی کوه آتشفشان و ذوب شی٬ از همه‌ش بدتره.

 یه نفر مست کرده اینجا. توی خیابون یا کوچه نشسته. شایدم تلوتلو می‌خوره اما دور نمی‌شه. آواز می‌خونه. با صدای خیلی نامیزون و زیر و بم‌های یهویی و بی‌دلیل؛ مست‌ه. اما دور نمیشه.
 
  • ۹۴/۰۴/۲۴

نظرات (۱)

  • نوشین میم
  • 😊
    رقصی چنان میانه ی میدانت آرزوست...؟
    پاسخ:
    فی الواقع نیستی‌م آرزوست.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی