دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

خوابی که نه کابوس بود و نه خواب خوش.

جمعه, ۱۳ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۳۴ ب.ظ


 همیشه دلم ازین خواب‌های آینده‌طور می‌خواست که نه کابوس است و نه خواب خوش.

 مثل خواب دیشب٬ فقط پنج‌تای دیگر یادم هست. 

 دلتنگی هست٬ البته دل‌شکستگی و غصه هم هست. من مانده‌ام و کلماتی که با نوشته شدن ارزش حقیقی‌شان را در پیچ و خم حروف گم می کنند. درواقع٬ حقیقت در سکوت درک می‌شود. و من حتی نمی‌توانم سکوت‌م را نشان بدهم. 

 مَجاز٬ مثل یک معلولیت است. معلولیتی گسترده که از شنوایی تا بویایی و لامسه٬ همه را فلج کرده است. تنها چشم است که می‌بیند٬ می‌خواند٬ و انگشتانی که برای نوشتن حتی لازم نیست قلم در بر بگیرند. 

 دیشب خواستم خبرش کنم که آمده‌ام٬ اما دست و دلم به شکستن پیله‌ی شیشه‌ای دورتادورم نرفت.

   

  • ۹۳/۰۴/۱۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی