دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت

يكشنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۰۱:۴۲ ق.ظ

حال و روز معمولی ندارم. اوضاع بیرونی و درونی هردو خراب است. توحش داروغه‌ی عفریت از پیش‌بینی خارج است. هرروز آتش می‌ریزد سرمان، دست هیچ‌کس هم به هیچ‌جا بند نیست. خانواده و استاد هردو طردم کرده‌اند. می‌دانم نباید اهمیت بدهم اما ناثیرش غیرقابل انکار است. این میان فقط وضعیت ظاهری رابطه بد نیست که آن هم به نظرم دروغ است. من خواستم که بسازم. حالا، همین لحظه، نمیخواهم. غریبه که نیستید، با آن کارهایی که پارسال کرد و ناگهان مرا گذاشت و رفت، هیچ‌وقت دلم قرص نیست به بودنش. هیچ‌وقت درست راجع به آن حرف نزد. از آخرین رفتارها چیزهایی به دل دارم که به رویش نیاورده‌ام. انگار فرزند جایزالخطایی‌ست که می‌ترسم با کوچکترین صحبت از خانه‌ام فرار کند. چند شب پیش خواب دیدم یکی از آن رفتارها را مطرح کردم و گفت پس باید تمام کنیم. به همین راحتی رفت. مدتیست دور بودیم و گاهی دلم تنگ شد، اما حالا، نمی‌دانم چرا حتی بدم نمی‌آید دیگر نبینمش. چه به سرم آمده؟۱

  • ۰۱/۰۹/۲۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی