دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

داشتن یا بودن

پنجشنبه, ۲۶ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۱۳ ب.ظ

سرعت اتفاقات چنان است که من جا مانده‌ام از نوشتن.

دیشب یک‌بار دیگر گل را در فضای امن الف. تجربه کردم. گفتیم ضربانمان را بشماریم، من می‌گفتم یا خیلی کم شده یا خیلی زیاد، اما ۸۶ بود. پس مغزم بود که نبض گرفته بود و در هر ثانیه از نو می‌تپید. وضعیت منحصر به فردی بود. نورون‌های بدنم مدام بی‌خود و بی‌جهت اسپایک می‌کردند. هر از گاهی حافظه‌ام وصل می‌شد به مثلا لحظه‌ای که در واقع ده دقیقه قبل در آن بوده‌ام، اما نه به لحظه‌ی دقیقا قبل از حال حاضر. چندباری فکر کردم نکند ما با زندگی عادی‌مان باقی قابلیت‌های مغزمان را هدر داده‌ایم. یک تخیل تصویری و یک تخیل صوتی هم تجربه کردم. هردو عالی، مثل سفر در داستان یک کتاب بود یا اقلا ایستادن در یک صفحه‌اش. سه بار رفتیم که از اتاق پتو بیاوریم اما هربار دست خالی برمی‌گشتیم، چون یادمان رفته بود در اتاق چه‌کار داشتیم. این تجربه‌ی دیشب بود.

امروز در خانه‌ی کم‌نور الف. مشغول خواندن «غرامت مضاعف» بودم. همان موقع که از بین کار و بار آماده کردن نهار از آشپزخانه آمد پیش من تا یک قر با هایده بدهد، آخرین کلمات را هم خواندم و کتاب را بستم. نفر بعدی که این را خواهد خواند خود اوست. دوست دارم از هر چیزی که لذت می‌برم او هم لذت ببرد.

امشب همین‌طور از خبر کشته شدن کودک ده ساله غصه داشتم. از روی همه‌ی ویدیوهایش گذشته بودم. الف. وقتی کنارم بود خواست ویدیوی او را ببیند، گفتم نه پلی نکن اما دیر شده بود. صدای کودکانه‌اش را شنیدم. در بغل الف. گریه‌ام گرفت. بعد خودم را جمع کردم، سیگاری کشیدیم و به صدای شعارهایی که مردم از خانه‌هایشان در سراسر محله فریاد می‌زدند گوش کردیم. زندگی غریبی می‌کنیم آقا. این زندگی از قبل راه فرار را بر ما بسته است.

  • ۰۱/۰۸/۲۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی