از غریت غیر
روزگار دوزخی ما به پایان خواهد رسید، اما این جهان دوزخ باقی خواهد ماند. من دو پدربزرگ داشتهام در دو قطب مخالف؛ یکی بیخیال و آرام، حتی نفهمیدم چهقدر میفهمد یا مثلا در کل چه فکری میکند. یکی دیگر مطرح، به نظر باهوش و شاید کمی هم دغل. هیچوقت مطمئن نبودم واقعا چه فکری میکند. من مدام در تعلیقم به سمت هردو، هر سه، آن خط سوم. چرا مادربزرگها هیچکدام مطرح نشدند؟ الگوهای من در زندگی همیشه مرد بودهاند. حتی قهرمانهای کتابهایی که دوست داشتهام هم. تا اواخر نوجوانی به این موضوع فکر نمیکردم، بعد از آن بود که مهم بود چهطور به نظر میرسم و طبیعیست که ویژگیهای آدم به الگوهایش میرود. به هر حال معتقدم که اصالت بعد از تقلیدهای بسیار پیدا میشود. اگر هیچیک از اینها اصلا اهمیتی داشته باشد.
پاییز خوبوقتیست. طبیعت جایش را پس میگیرد. «ما برای خودمان کافی هستیم». چشمهای شما را با روغن داغ خواهند سوزاند، بر چشمان ما اما بوسه میزنند. پس تکلیف کورها چه میشود؟
- ۰۱/۰۸/۱۸