دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

گرچه دانم که به جایی نبَرد راهْ غریب

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۴۸ ب.ظ

سردرد جزئی‌ای دارم اما باید این را می‌نوشتم قبل از خواب، و رسیدن فردا. با الف. دو روز پیش صحبت کوتاهی کردیم. گفت می‌خواهد صحبت کنیم. من دلیلی برای رفتن به تهران نداشتم. او تصمیم گرفت بیاید این‌جا. این برایم عجیب بود که بالاخره موضوعی بین ما پیدا شده که به خاطرش حاضر شده بیاید این‌جا. اما حقیقتش را بخواهید، می‌ترسم. می‌ترسم همه‌ی آن سنگ‌دلی که ذره ذره طی یک ماه اخیر جمع کرده‌ام با صحبتش ناپدید شود. بعد از نو دلم را خون کند و برود. به خودش گفتم که می‌ترسم. گفت: نه نترس. اعتماد کردم.

به هر حال دلم لک زده برای لمس کردنش، تماشای لبخندش، دست زدن به ریش و سبیلش، در یک کل‍ام، حس حضورش. فردا می‌خواهم فارغ از همه‌ی اتفاقاتی که افتاده و خواهد افتاد، با رفیقم خوش بگذرانم.

  • ۰۰/۱۱/۲۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی