دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

افتضاح، افتضاح.

چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۱۰ ب.ظ

دوباره حالم بد شده است. هربار که قرار است الف چند روزی از این شهر برود حالم بد می‌شود. هیچ چاره‌ای ندارم. با حرف زدنم حال او را هم بد کردم. دو دل شده‌ام که من هم برگردم به خانه‌ی پدری یا بمانم تا الف برگردد و بلکه هر از گاهی بتوانم ببینمش. درونم گواهی می‌دهد که این رابطه تمام شده است. اما مشکل از رابطه نیست، مشکل حال من است که این رابطه جواب‌گویش نیست. چند روزی سعی کردم و به نظرم رسید با بهتر شدنم می‌توانم به رابطه کمتر فکر کنم و ساده‌تر بگیرم. اما باز از دستم در رفت. بعد می‌بینم چه‌قدر مسخره‌ام. او حاضر نیست یک قدم بیشتر بردارد و وقتی می‌بینم دو راهی بین تمام شدن و همین مقداری که او می‌خواهد است، احساس ترس و بیچارگی می‌کنم. حالم بد می‌شود که به این روز افتاده‌ام.

  • ۰۰/۰۹/۲۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی