دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

هیچ‌چیز زندگی‌ام درست نیست.

سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۵۵ ب.ظ

شاید بهانه باشد، شاید هم تا حدی حقیقت داشته باشد، که بیست سال زندگی کردن من در این خانه و پنج سال باقی را در سایه‌ی ترس‌های همین خانه گذراندن، علیرغم همه‌ی نفرتی که از دعوا و خشونت دارم، مدام مرا به همان سمت و سو هدایت کرده است. گاهی که رفتار ناگهانی در ارتباط با الف. از خودم می‌بینم، فکر می‌کنم که شاید من هم روانی‌ام. این وحشتناک است که کنترلی روی رفتار خودم نداشته باشم و بعد هرچه نگاه کنم نفهمم چرا آن کار را کردم، چه لزومی داشت، چرا ان‌قدر شدید؟ ترسناک‌ترین اتفاق‌ها در این خانه روزانه در حال رخ دادن است. دعوا جزئی جدانشدنی از یک ۲۴ ساعت در این‌جاست. و بسیاری وقت‌ها اگر دعوا هم نیست، شاهد پایمال شدن عزت نفس مادرم هستم. بعد از چند روز زندگی در این‌جا، خودم هم تبدیل به هیول‍ایی می‌شوم که با مادرم سرد برخورد می‌کنم، انگار این که پایمال شدن عزت نفسش را تماشا کرده‌ام به من اطمینان داده است که من هم همان‌قدر حیوان باشم در برخورد با او. من سرد و تند برخورد می‌کنم ، او هم به روی خودش نمی‌آورد، و من حالم از خودم به هم می‌خورد. این خانه‌ی نکبتی مرا حیوان می‌کند. 

  • ۰۰/۰۹/۱۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی