جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت
دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۲۶ ب.ظ
حضور مادر در خانهام، کلاس رانندگی، تماشای سریال، اینها کمک کردهاند که کمتر فکر کنم. چند روز پیش متوجه شدم تهوع روزانه به مشکل جدی برایم تبدیل شده است. درواقع مادر گفت مشکل معده است. به غذایم خوب میرسد و شبها بعد از آخرین غذا یک حبه قرص میخورم. مادر گفته بیستمین حبه را که بخورم دیگر حالم عالی میشود. ضمناً قبل از خواب نصف حبه آلپرازولام هم میخورم؛ خوابیدن را آسان کرده اما هنوز کابوس هم میبینم. وضعیت رابطهام با الف معلوم نیست. یعنی راجع به اینچیزها و حال من حرفی نمیزنیم. آخرینبار که حرف زدیم گفت باعث حواسپرتیاش میشود. این را حالا که مینویسم میفهمم حرف مسخرهای زده است. شاید انتظار من هم زیاد است. اما من اگر بودم این را نمیگفتم.
- ۰۰/۰۵/۲۵