دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

اون لبخند دل‌چسبت چطوره؟

پنجشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۷، ۰۷:۲۵ ق.ظ

تا صبح چندین‌بار بیدار شدم، ساعت را نگاه کردم، به وجودم و آن خواب‌های بیهوده‌ لعنت فرستادم. ساعت ۵.۵ که بیدار شدم دیگر نخوابیدم؛ خوابی برای رفتن نداشتم انگار. به پهلو دراز کشیدم و «تهوع» را که کنار بالشم بود، باز کردم. وقتی شب در حال خواندن یک کتاب خوابت می‌برد و صبح به محض بیدار شدن خواندنش را از سر می‌گیری، انگار اصلاً نخوابیده‌ای؛ یا بهتر است بگویم انگار با خوابیدنت از روز قبل خارج و وارد یک روز جدید نشده‌ای. همه‌ی حال و قدیم و جدیدی که تعریف می‌شود در داستان است و زندگی محقر تو در برابر داستان شکوه‌مند زندگی دیگری، اهمیت چندانی ندارد.

۶.۵ گرسنه‌ام شد. آرزو کردم یک نفر دیگر کنارم بود که حاضر می‌شد سنگر پتو را رها کند، برود در آشپزخانه‌ که صبح‌ها سردترین نقطه‌ی خانه است، و برای جفتمان شیرکاکائوی گرم درست کند. کمی بیشتر که رویا پرداختم، با حقیقت عدم آن یک نفر دیگر کنار آمدم. پتو را کنار زدم، چند دقیقه کورمال‌کورمال دنبال عینک بخت‌برگشته‌ام گشتم و آخر سر با نور موبایل دو متر آن‌طرف‌تر پیدایش کردم. سرسری دنبال آهنگی که در تحملم باشد گشتم و چشمم به Burnin' love افتاد. می‌دانستم که کارم ساخته‌است. دیگر واقعا بلند شدم، پلیور کرمی که چند سال است فقط در سرمای دم صبح تنم می‌کنم را پوشیدم و به قصد یک لیوان شیرکاکائوی داغ، وارد آشپزخانه شدم. بعد فکرش را کردم که حالا که بیسکوییت‌های شکلاتی خوش‌مزه‌ای دارم، می‌توانم برای نجات تنوع، جای شیرکاکائو را با شیرقهوه‌ عوض کنم. انگار تنوع یک توله‌سگ مادرمُرده است که در جریان رودخانه افتاده‌‌است و باید نجاتش بدهم.

حالا، ترکیب آن آهنگ و این پلیور و شیرقهوه، مرا انداخت به همین روزها در سه سال پیش. وقتی که هنوز بیست سالم نشده بود؛ و گمان می‌کردم که بالاخره صورت عشق را بر سینه‌ام فشرده‌ام. چه رؤیایی بود، و حالا چه باورنکردنی‌ست.

  • ۹۷/۰۹/۲۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی