دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

آبی

پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۱۷ ب.ظ

 فرصتی اگر باشد، باید دوید و دور شد.

 دوستِ ثالث که سرزده و نزده ندارد، وقتی آمد، تو باید فاصله بگیری. باید در دوردست‎های امکان بایستی، اما، باشی.

 درست مثل معتل که بلد نمیشدی اما، خواندی.

 باهار هنوز قشنگی‎هایش را دارد، حرفی نیست. حال و احوالت اگر به جا نیست، سراغش را از دیگری بگیر.

 تو گمان کن در خودت حل شده‎ای، مگر غایت جز این است؟
 تا هستی، با همه‎ی توجهت باش. اگر قرار بر بیدلی و جفا به خودِ است، رها کن.

 گزافه نگو. من خودم بودم، خود. مرا نیاز به دیگری شدن اینچنین خوار و حالم را چنین زار کرد.

 دست از نالیدن بردار، این و آن دلیل نیست، شاهدیست بر آنچه تو هستی. تو خود دلدار خود باش.


 [Drift. Alina Baraz]

  • ۹۳/۰۳/۰۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی