میخوام محو بشم، حل بشم، نباشم.
جمعه, ۱۱ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۰۰ ب.ظ
تاحالا از هیچی، دل کندی؟
از وقتی فهمیدم زورم به واقعیت نمیرسه، دست اوهام رو باز گذاشتم واسه نقاشی زندگیم. اینجا هیچکی از کسی هیچ طلبی نداره. حتی سر هیچکی واسه کسی درد نمیکنه. یه بیهوایی شفاف همهجا رو گرفته. سرد و گرم معنی نداره، زشت و زیبا معیاری نداره، من و اون تفاوتی نداره.
بی دلیل میرم، بیدلیل میام. بیدلیل میان، بیدلیل میرن. برهوت...
خالی بودن توی سرشت ما نیست. من خالیام. به هیچجا وصل نیستم و البته با تعلیق خودم انس گرفتم.
- ۹۷/۰۸/۱۱