دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

باید بنویسم تا فردا بخوانم؛ مثل هر نوشته‌ی دیگری، با کمی غوغای بیشتر در ذهنم و در انگشتانم.

مهمان دعوت کرده‌بودم و به لطف هردویشان خوش گذراندیم؛ همان بین، بهانه‌ای دست‌وپا شد و بوسیدمش. بعد از مدت‌ها دوباره آن گرمی وجود دیگری -که دوستش داشتم- به وجودم سرازیر شد؛ هرچند مختصر و شوخی‌شوخی.


مدت‌هاست که ذهنم درگیر چند پرسش بوده‌است.

پرسش اول این که آیا اهمیت دارد که اوّلین نفر که بود، دومین نفر که بود، سومین نفر که بود،‌ چهارمین نفر که بود و ...؟

آیا من تا ابد، هرکه را ببوسم، برای تو در اینجا می‌نویسم؟ روزی اگر از من بپرسند تا به حال چند نفر را دوست داشته‌ام،‌ ممکن است مکثی که من می‌کنم نه برای تأمل در غم‌انگیز بودن این سوال، بلکه برای شمردن باشد؟

سوال دوم این است که آیا دوست‌داشتن کسی، خاصّ اوست؟ دوست داشتن خمیری یکتاست که در قالب افراد می‌ریزیم تا شکل پیدا کند؟ یا دوست داشتن اکسیری‌ست در یاخته‌ی فرد که از طریق نگاه او، صدای او، بوسه‌‌ها و هم‌آغوشی به وجود من راه پیدا می‌کند؟

سوال سوم این که دوست داشتن کسی، وابسته به شناختن او و دانستن بخش زیادی از زندگی اوست، یا مستقل از آن است؟ اگر من زندگی (شامل گذشته) او را نطلبیده باشم، می‌توانم با همه‌ی خودم را وقف او کنم؟ (و مگر دوست‌داشتنی که از آن حرف می‌زنم کم از حل شدن تمام آدمی در ظرف بی‌نهایت دیگری دارد؟)


کاش بودی و برایم نطق می‌کردی. با همان لحن بامزه‌ای که خودت می‌دانی و من حفظش هستم. اصلاً انگار دل‌تنگی تو به هیچ‌کس و هیچ‌چیز ربطی ندارد. دل من گویی خانه‌ی توست، می‌آیی، می‌روی، به‌همش می‌ریزی، مرتبش می‌کنی ( و من قربان آن مرتب کردنت بروم).

  • ۹۷/۰۴/۲۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی