دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در پراگ

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

ساعدی می‌گفت: دو دیوانه؟ که چی!

چهارشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۰۰ ق.ظ

 حالم خوب نیست؛ جسمم گویی از درون متلاشی‌شدن خودش را شاهد است و من از بیرون، روی متتلاشی‌شدن هردویمان چشم بسته‌ام. دل‌تنگی تو اسماعیل، هنوز درد قابل‌تشخیصی نشده‌است. لیوان که از دستم میفتد و می‌شکند و من هاج‌وواج می‌مانم، خودم را که در خواب خودم می‌بینم و برایش دل می‌سوزانم، به زردی خورشید که فکر می‌کنم و چشمم بسته نمی‌تواند بشود، یا دل‌تنگی تو بر من غالب شده‌است، یا من مغلوب خودم شده‌ام. رشته‌رشته‌ی تو آن‌قدر در من تنیده‌است که دل‌تنگی‌ات برای من قابل تمیز نیست. اما درد، خوب بلد است راهش را به جسم پیدا کند و دل را به پیچش بیندازد و سر را به گیجی. شابد وقتش رسیده‌است، هردو تبعید شویم؛ آخر تو بدون من جایی نمی‌توانی بروی و من بدون تو، دلیلی برای رفتن نخواهم‌داشت.

  • ۹۷/۰۳/۰۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی